گلایه
توهم بامن نمی مانی برو بگذار برگردم
دلم می خواست می شد با نگاهت قهر می کردم
برایت می نویسم آسمان ابریست دلتنگم و من چندی است دارم با خودم با عشق می جنگم
اگر می شد برایت می نوشتم روزهایم را،سهم چشم هایم را،سکوتم را ،صدایم را
اگر می شد برای دیدینت دل دل نمی کردم
اگر می شد که افسار دلم را ول نمی کردم
دلم را می نشانم جای یک دلتنگی ساده
کنار اتفاقی که شبی ناخوانده افتاده
همیشه بت پرستم بت پرستی سخت وابسته
خدایش را رهاکرده به چشمان تو دل بسته
تو هم حرفی بزن چیزی بگو هر چند تکراری
بگو آیا هنوزم مثل سابق دوستم داری؟
خودم می دانم از چشمانت افتادم ولی این بار
بیاوخنده هایم را به زیردستو پا بردار