بسم رب الشهدا
عاشقان رفتند مفهوم صفا کمرنگ شد زندگی با عاشقی درحد رویا مانده است
می گویند قطعه ای از آسمان روی زمین است باد که می وزد شمیم عطر میزبانان را با تمام وجود احساس می کنی.در طلائیه چشمانت را که می بندی نسیمی که به صورتت می زند همه دلبستگی های دنیایی را از وجودت می زداید و احساس می کنی تویی و خدا،تویی و یک دنیا دل تنگی،یک دنیا حسرت برای دوری از خودت و یک دنیا غبطه برای دوریت از شهدای طلائیه وبه راستی شهدای طلائیه چه زیبا و دل نشین با تو سخن می گویند .
در فکه که قدم می گذاری در آن دشت وسیع عطش و گرما بیداد می کند . گرمای آفتاب را که روی سرت احساس می کنی آنقدر عطشناک است که حتی نمی توانی آن دشت را زیر بارش گلوله و انفجار تصور کنی. تپه های رملی و شنی نمی گذارند که قدم برداری و تو همانجا می نشینی،سر بر خاکی می گذاری که خون های عاشقان روی آن چکیده دلت می خواهد فریاد بزنی که شما کجا و ما کجا؟؟؟؟؟؟؟وخوشا به حالتان که عشق حقیقی را یافتید و جانتان را سرمایه و هدیه این عشق کردید.
فتح المبین و شهدای گمنامش مظلومیت را فریاد می زنند. کربلای هویزه کربلای دیگری است که مقتل و مدفن عاشقان یکی است،یادآور استقامت و سر سختی و شور جوانی یک جوان. به دو کوهه که می روی انگار شهید همت فاتح خیبر ، فاتح قلب و روح تو نیز می شود.
از کنار اروند بوی حسین را از آن سوی آبها حس می کنی و کربلایی می شوی وقتی به آب ها چشم می دوزی معنی اروند را در میابی «آب های خشن»روی آب آرام و زیر آن خروشان است فکر می کنی که چقدر شبیه توست ظاهرت آرام و درونت بیداد می کند فریاد می زند که خدایا چه مردانی بودند که در دل شب برای رسیدن به وعده تو به آب زدند وتو چه نیکو به یاریشان شتافتی . چقدر در این اروند حرف است و خاطره... وقتی اشک هایت به آب های اروند فرو می ریزد و گم می شود احساس می کنی خوشا به حال آن قطره اشک که در آب اروند به شهدا رسید اما خودت کجا گم و غرق شده ای؟
چه زیبا لاله های روییده از دل کویر فنا در راه وصال به معشوق را به رخ می کشند . خوشا به حالشان که ره صد ساله را یک شبه پیمودند و مرضی خدا شدند و به دیدار نهایت عشق شتافتند.
... چه زیبا گفته اند که شهیدان زنده اند و تو در آن سرزمین عشق با تمام وجود آنان را حس می کنی...