سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سایه تو

صفحه خانگی پارسی یار درباره

دچار باید بود

_ چرا دلت گرفته ، مثل آنکه تنهایی

_ چقدر هم تنها !

_ خیال می کنم دچار آن رگ پنهان رنگ ها هستی

_ دچار یعنی

_ عاشق

_ و فکر کن که چه تنهاست اگر که ماهی کوچک ، دچار آبی دریای بیکران باشد

_ چه فکر نازک غمناکی !

_ و غم تبسم پوشیده نگاه گیاه است

وغم اشاره محوی به رد وحدت اشیاست

_ خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند

ودست منبسط نور روی شانه آن هاست

_ نه ، وصل ممکن نیست

همیشه فاصله ای هست اگرچه منحنی آب بالش خوبی است

برای خواب دل آویز و ترد نیلوفر

همیشه فاصله ای هست

دچار باید بود

وگرنه زمزمه ی حیرت میان دو حرف

حرام خواهد شد

وعشق

سفر به روشنی اهتراز خلوت اشیاست

وعشق

صدای فاصله هاست

صدای فاصله هایی که

_ غرق ابهامند

_ نه، صدای فاصله هایی که مثل نقره تمیزند و با شنیدن یک هیچ می شوند کدر

همیشه عاشق تنهاست

و دست عاشق در دست ترد ثانیه هاست.