سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سایه تو

صفحه خانگی پارسی یار درباره

جهنم سرگردان

شب را نوشیده ام

و بر این شاخه های شکسته می گریم

مرا تنها گذار

ای چشم تبدار سرگردان

مرا با رنج بودن تنها گذار

مگذار خواب وجودم را پرپر کنم

مگذار از بالش تاریک تنهایی سر بردارم

و به دامن بی تاروپود رویاها بیاویزم

سپیدی های فریب

روی ستون های بی سایه رجز می خوانند

طلس شکسته خوابم را بنگر

بیهوده به زنجیر مروارید چشمم آویخته

اورا بگو

تپش جهنمی مست!

او را بگو نسیم سیاه چشمانت را نوشیده ام

نوشیده ام که پیوسته بی آرامم

جهنم سرگردان

مرا تنها گذار.


مرگ رنگ

بندی گسسته است

خوابی شکسته است

رویای سرزمین

افسانه شکفتن گل های رنگ را

از یاد برده است

بی حرف باید از خم این ره عبور کرد

رنگی کنار این شب بی مرز مرده است...


غمی غمناک

شب سردی است و من افسرده

راه دوری است و پایی خسته

تیرگی هست و چراغی مرده

می کنم تنها از جاده عبور

دور ماندند زمن آدم ها

سایه ای از سر دیوار گذشت

غمی افزود مرا بر غم ها

فکر تاریکی و این ویرانی

بی خبر آمد تا با دل من

قصه ها ساز کند پنهانی

نیست رنگی که بگوید با من

اندکی صبر سحر نزدیک است

هر دم این بانگ برآرم از دل

وای ، این شب چقدر تاریک است!

خنده ای کو که به دل انگیزم ؟

قطره ای کو که به دریا ریزم؟

صخره ای کو که بدان آویزم؟

مثل این است که شب نمناک است

دیگران را هم غم هست به دل

غم من ، لیک غمی غمناک است